سری اول

 يه نفر پشت کمرش می خاره، دستش نمی رسه، می ره بالای صندلی! 

 

 زن به شوهر: من پنج دقيقه مي روم خانه اقدس خانم، باهاش کار دارم، تو هر نيم ساعت یک بار سر به غذا بزن! 

 

به یک نفر مگن اگه توی آب در حال غرق شدن باشی چه کار می کنی؟

می گه دستم رو می گیرم به یک شاخه درخت

بهش می گن اونجا که شاخه درختی نیست .

میگه مجبورم می فهمی؟ مجبورم!

 

يه نفر تا وارد خيابان يكطرفه مي شه، پليس مي گيرتش و می گه: كجا با اين عجله؟

- جناب سروان، هر جا مي خواستم برم ديگه دير شده بود... ببينین، همه دارن بر مي گردن!!

از يه نفر مي پرسن: تو چرا اين قدر زشتي؟

مي گه: آخه موقعي كه به دنيا اومدم، تو بيمارستان با يه بچه ديگه عوضم كردن!

سری دوم

به دراز گوش مي گن: چرا گوشهات اين قدر درازه؟

مي گه: خب ديگه، هر خوشگلي يه عيبي داره 

 

خانواده اي يراي زندگي به تهران مي یان. مادر به بچه اش مي گه: ايجا تهرونه؛ اگه جايي رفتي و در زدي، اونها گفتن: كيه؟ تو يه وقت نگي «مويوم»، بايد بگي «منم»!

بچه مي گه: آخه اگه بگوم «منم»، اونها از كجا بدونن كه «مويوم»؟ 

 

خانمي همراه با شوهرش وارد مطب دندانپزشك مي شه و مي گه: آقاي دكتر، مي خوام يه دندون برام بكشي؛ ولي چون خيلي عجله دارم، نمي خوام هيچ گونه داروي بي حسي استفاده كنيد!

دكتر مي گه: عجب خانم شجاعي، خوب حالا نشون بدين كدوم دندونتونو مي خواهيد بكشم؟

خانم هم رو مي كنه به شوهرش و مي گه: عزيزم، بيا جلو، اون دندونتو كه درد مي كنه به آقاي دكتر نشون بده!!

 

  يه نفر مي ره رستوران و به پيشخدمت مي گه: غذای مخصوص امروز چيه؟

پيشخدمت: غذای مخصوص امروز «کاستيد شلينيکف تيتسا» با ليمو.

طرف مي گه: کاستيد شلينيکف تيتسا با چي؟

 

  يه نفر از ژاپن بر مي‌گرده، بهش مي گن: اونجا مشكل زبان نداشتي؟

مي گه: من نه، ولي ژاپنيها چرا! 

سری سوم

بدرفتاری با مگس

از مگس پرسیدند: چرا زمستان پیدایت نیست؟

جواب داد: مگر تابستان ها که می آیم رفتارتان با من خوب است که زمستان ها هم بیایم.

 

  لالایی

مادری برای این که بچه اش بخوابد، برای او لالایی می خواند؛ اما بچه نمی خوابید بعد از مدتی بچه گفت: مامان دو دقیقه لالایی نخوان تا من خوابم ببرد.

 

سری چهارم

معلم: انواع دندان ها را اسم ببر.

شاگرد: نوک زبانم است؛ شما فقط اولی اش را بگویید.

معلّم: آسیا....

شاگرد: یادم افتاد؛ آسیا، آفریفا، اروپا و ...

  احمد: شنیدی که محمود را گرفتند؟

اصغر: نه، برای چی؟

احمد: آخه داشت می افتاد.

 

  همراه:

دکتر به بیماری که در حال رفتن به اتاق عمل بود گفت:

شما همراه دارید؟

بیمار گفت: بله دارم؛ ولی خاموش است!